ادب پارسی / موازنه و ترصیع

دو آرایه‌ی موازنه و ترصیع نیز ابزاری بوده‌اند تا شاعران، کشفیات خود را به شکل موزون‌تری به رخ دیگران بکشند و البته کاربرد این آرایه‌ها نیز طراحان سؤال کنکور را بر آن داشته تا میزان آشنایی ما را با آرایه‌های ادبی بسنجند. این بار با گشت‌وگذار در کوچه ‌پس‌کوچه‌های آرایه، به این موضوع رسیدم که شاعران ما همه کاشفان بزرگی بوده‌اند؛ زیرا شنیده‌ام که کشف یعنی دیدن چیزی که همگان ندیده‌اند و فکر به چیزی که هیچ ‌کس فکرش را نکرده است. نکته‌ی 1: در ابیات و جمله‌هایی که سجع‌های متوازی و متوازن در مقابل هم قرار می‌گیرند، آرایه‌ی موازنه موجود است؛ زیرا ترصیع، زمانی پدید می‌آید که همه‌ی سجع‌ها متوازی باشند.

ای منوّر به تو نجوم جمال                                      وی مقرّر به تو رسوم کمال5. این بیت، موازنه دارد؛ اما جز واژه‌های تکراری، سجع‌های موجود در آن یعنی: «برون/ درون» و «قال/ حال» متوازی‌اند؛ که علاوه بر هم‌وزنی، واج‌های پایانی آن‌ها نیز یکسان است. زشت باید دید و انگارید خوب                                  زهر باید خورد و انگارید قند4. گر از سلطان طمع کردم، خطا بود                            ور از دلبر وفا جستم، جفا کرد1.

گردون چه خواهد از منِ بیچاره‌ی ضعیف                     گیتی چه خواهد از منِ درمانده‌ی گدا3. دو واژه‌ی «نوا و نگار» سجع متوازن و باقی کلمات، سجع متوازی ایجاد می‌کنند؛ پس در این بیت آرایه‌ی موازنه برقرار است نه ترصیع. به جز واژه‌های تکراری، کلمات دو مصراع، با هم سجع متوازی ایجاد کرده‌اند و آهنگ دلنشین بیت تا حدی مدیون این سجع‌هاست. روبه‌رویی سجع‌های متوازن، آرایه‌ی موازنه را پدید می‌آورد که از عوامل آفرینش موسیقی در یک بیت است. شاعران با این طرز فکر و زاویه‌ی دید، زیبایی‌های فراوان را در پرده‌ی شعر، به تصویر کشیده‌اند.

 

سعید جعفری

سجع های پدیدآورندۀ این موازنه، یعنی، «منوّر، مقرّر» و « نجوم، رسوم » و «جمال، کمال» با سجعهای مثالهای قبلی تفاوتی دارد؛ آیا این تفاوت را در می یابید؟ تمام سجع های این «موازنه»، متوازی اند؛ یعنی، علاوه بر هم‌وزنی، واج های پایانی آنها نیز یکسان است. در بیت، آرایهٔ موازنه به کار رفته است؛ زیرا واژه های «گرز و تیغ»، «خورشید و بهرام» سجع متوازن اند و واژه های «گریان و بریان» سجع متوازی اند. در این بیت، آرایهٔ ترصیع به کار رفته است، زیرا واژه های مصراع اوّل با مصراع دوم (بالاییم، دریاییم) ، (بالا، دریا) با یکدیگر سجع متوازی اند. حال یک بار دیگر ابیاتی را که از نظر نحوۀ کاربرد سجع بررسی کردیم، بخوانید؛ موسیقی کدام یک، گوش نوازتر است؟ دربارۀ علتّ آن توضیح دهید.

چون تمام کلمات مصراع اول با کلمات مصراع دوم جز کلمه های تکراری، سجع متوازی اند یعنی علاوه بر هم وزنی، در واج پایانی نیز یکسان اند. در بیت آرایهٔ موازنه وجود دارد؛ زیرا کلمات “نظر، نفس” و “عرض، حرف” و “نقل، چنگ” سجع متوازن اند. در بیت، آرایهٔ موازنه به کار رفته است؛ زیرا واژه های «دنیا، عالم» سجع متوازن دارند و دیگر سجع ها سجع متوازی اند. هر که تأمّل نکند در جواب / بیشتر آید سخنش ناصواب (سعدی)          سه هجای کشیده. این تقابل سجع ها افزایش دهندهٔ موسیقی درونی شعر است (همه سجع ها متوازی، فقط شمس و قمر متوازن است). چون تمام سجع های این موازنه، متوازی اند، بعضی علاوه بر هم وزنی، واج های پایانی آن نیز یکسان است.

پرواز به آنجا که نشاط است و امید است / پرواز به آنجا که سرود است و سرور است   (فریدون مشیری). ۴- شاعر در ابیات زیر، برای بهره گیری از آرایۀ « سجع » چه شیوه ای را به کار گرفته است؟ توضیح دهید. بهاری کز دو رخسارش، همی شمس و قمر خیزد / نگاری کز دو یاقوتش همی شهد و شکر ریزد  (کلیله و دمنه). موازنه، تقابل سجعهای متوازن یا متوازی در دو یا چند جمله است که به همآهنگی آنها می‌انجامد. در بیت، موازنه وجود دارد؛ زیرا کلمات مطرب و ساقی سجع متوازن اند و دیگر سجع ها متوازی اند. هجای نخست «چند و چیستم» و هجای نخست «نیستم» که سه بار بازآمده شده است، هجای کشیده دارند. همه شوری و نشاطی، همه عشقی و امیدی / همه سحری و فسونی، همه نازی و خرامی  (شفیعی کدکنی).

 

سعید جعفری

آن یکی پرتاب دارد مر مرا با پیچ و تاب / وان دگر پرخواب دارد مر مرا بی خواب و خور (مسعود سعد سلمان). این یکی ماه تمام آن ماه را مشکین عذار/ و آن دگر سرو روان و آن سرو را زرین کمر (مسعود سعد سلمان). موازنه، تقابل سجعهای متوازن یا متوازی در دو یا چند جمله است که به همآهنگی آنها می‌انجامد. اگر چو مرغ بنالم، تو همچو سرو ببالی / و گر چو ابر بگریم، تو همچو غنچه بخندی (خواجوی کرمانی). زآن نهنگ کوه شخص وز آن هژبر چرخ دور/ زآن هیون ابر سر وز آن عقاب باد سار (مسعود سعد سلمان). عزم تو در هر نخیزی آتشین راند سپاه/ حزم تو در هر مقامی آهنین دارد حصار (مسعود سعد سلمان). ◙ پادشاهی را جمال و شهریاری را شرف/ سروری را اختیار و خسروی را افتخار (مسعود سعد سلمان).

◙ چرخ ار چه رفیع، خاک پایت / عقل ار چه بزرگ، طفل راهت (جمال الدین عبد الرّزّاق اصفهانی). ◙  آه از این جور و تطاول که در این دامگه است / آه از آن سوز و گدازی که در آن محفل بود. ◙ بهار آمد بهار آمد بهار مشکبار آمد / نگار آمد نگار آمد نگار بردبار آمد  (مولانا). ◙ از زمین گویی بر آوردند گنج شایگان / در چمن گویی پراکندند درّ شاهوار (امیر معزی). ◙ آه از این جور و تطاول که در این دامگه است/ آه از آن سوز و گدازی که در آن محفل بود. کوه با مغز کفیده چرخ با روی سیه/ ابر با پر شکسته باد با پای فگار (مسعود سعد سلمان). ◙ ز یک سو مطربان نالنده بر مُل /  دگر سو بلبلان نالنده بر گل (فخرالدین گرگانی).

◙ گر عزم جفا داری، سر در رهت اندازم / ور راه وفا گیری، جان در قدمت ریزم  (سعدی). ◙ مشک و شنگرف است گویی ریخته بر کوهسار/ نیل و زنگار است گویی بیخته در مرغزار . ◙ ای زبان هم گنج بی‌‌پایان تویی / ای زبان هم رنج بی‌‌درمان تویی‌‌ (مولانا). در خدمت او تقویت خرد و بزرگ است / از نعمت او تربیت پیر و جوان است    . ◙ اگر داغ دل بود، ما دیده ایم / اگر خون دل بود، ما خورده ایم  (قیصرامین پور). ◙ اگر دل دلیل است، آورده ایم / اگر داغ شرط است، ما برده ایم  (قیصرامین پور). ◙ ابر نیسان باغ را در لؤلؤی لالا گرفت/ باد بستان، دشت را در عنبر سارا گرفت. ◙ هم از تخمه بزرگ و هم ز دولت / هم از پایه بلند و هم ز همت (فخرالدین گرگانی).

◙ هم از گوهر گزیده هم ز اختر / هم از منظر ستوده هم ز مخبر (فخرالدین گرگانی). ◙ گردون چه خواهد از منِ بیچاره‌ ضعیف / گیتی چه خواهد از منِ درمانده‌ گدا.

آرایه ترصیع

شاعران صنعت­ گرای، به ویژه شاعران قرن­ های پنجم و ششم، همچون: عنصری، امیر معزی، رشید وطواط، مسعود سعد و خاقانی از  دو صنعت ترصیع و موازنه برای زیبایی و گیرایی شعر خویش، بسیار سود برده­ اند. در بیت بالا، همه کلمات قرینه علاوه بر هم وزنی، از نظر حرف آخر نیز یکسان هستند، به جز کلمات «کلاه» و «گلیم» که هم وزن هستند، ولی حرف آخرشان یکی نیست. کلمات «ما، ما»، «برون، درون»، «را، را»، «ننگریم، بنگریم»، «و، و»، «قال، حال» و «را، را» با یکدیگر هم وزن هستند و حرف آخر آنها نیز یکسان است. گاهی به مناسبت قافیه، جایز است که در کلمات آخر در مصراع شعر، به جای سجع متوازی، از سجع متوازن استفاده شود؛ چنانکه رشید وطواط گفته است:.

اگر کلمات قرینه در دو مصراع، علاوه بر هم وزنی، از نظر حرف آخر نیز یکسان باشند، موازنه تبدیل به آرایه ترصیع می ­شود. ترصیع، در لغت به معنی جواهر در نشاندن است و به کلام آراسته به ترصیع، مُرَصَّع(جواهرنشان) گویند. گاهی ممکن است که ترصیع کامل نباشد و یکی از کلمات قرینه از نظر حرف آخر یکسان نباشند. به عبارتی دیگر، در ترصیع، واژگان دو مصراع با هم دارای سجع متوازی هستند. در کرامت تو را نبوده نظیر            در شهامت تو را نبوده هَمال. ما برون را ننگریم و قال را         ما درون را بنگریم و حال را. نه مَلَک را ز طاعت تو مَلام            نه فلک را ز خدمت تو ملال. ای مُنوَّر به تو نجوم جلال            وی مقرر به تو رسوم کمال.

شرک را از تو منهدم ارکان           مُلک را از تو منتظم احوال. بزمگاه تو منبع لذات                    رزمگاه تو مجمع اَهوال. نام ، ایمیل و وب سایت من را برای دفعه بعدی که نظر می دهم در این مرورگر ذخیره کنید.

الْحَمْدُ لِلَّهِ غَيْرَ مَقْنُوطٍ مِنْ رَحْمَتِهِ وَلَا مَخْلُوٍّ مِنْ نِعْمَتِهِ وَلَا مَأْيُوسٍ مِنْ مَغْفِرَتِهِ وَلَا مُسْتَنْكَفٍ عَنْ عِبَادَتِهِ الَّذِي لَا تَبْرَحُ مِنْهُ رَحْمَةٌ وَلَا تُفْقَدُ لَهُ نِعْمَةٌ ؛ ستايش خداوندى را سزاست كه كسى از رحمت او مأيوس نگردد، و از نعمت‏هاى فراوان او بيرون نتوان رفت، خداوندى كه از آمرزش او هيچ گنه كارى نا اميد نگردد، و از پرستش او نبايد سرپيچى كرد. مانند آیات سوره صافات وقتی که در باره موسی (علیه السلام) و هارون (علیه السلام) می‌فرماید: ﴿وَآتَيْنَاهُمَا الْكِتَابَ الْمُسْتَبِينَ وَهَدَيْنَاهُمَا الصِّرَاطَ الْمُسْتَقِيمَ﴾۱ در این آیه واژه «الْمُسْتَقِيمَ» بر وزن «الْمُسْتَبِينَ» است اما با اختلاف حروف آخر، لذا دارای موازنه است.

به عبارتی دیگر, زمانی که کلام با دو کلمه‌ای تمام می‌شود که کاملاً بر وزن هم هستند, در این صورت به صنعت به کار رفته صنعت ترصیع گویند, اما اگر پایان دو کلمه متوافق نباشند، یعنی بر وزن هم باشند اما حروفشان کاملاً یکسان نباشد، صنعت جدیدی پیش می‌آید که به آن صنعت موازنه می‌گویند.  در مقابله، گوینده، کلام خود را به دو قسمت تنظیم می‌کند که هر قسمت از چند واژه متوازن و متوافق با یکدیگر تشکیل می‌شود و موجب افزایش زیبایی یا رونق کلام خواهد بود.  التفات در لغت به معنای توجه است و در اصطلاح علم بدیع تغییر و انتقال کلام از حالت خطاب به غیاب، از غیاب به خطاب، از این دو به متکلم, از متکلم به خطاب و غیاب را گویند.

 طباق در اصطلاح عبارت است از جمع بین دو امر متضاد یا دو معنای متقابل در یک جمله، اعم از آن‌که این تقابل از نوع تضاد باشد، یا ایجاد و سلب یا عدم و ملکه.  بعضی از محسنات معنوی در علوم بلاغت و در علم بدیع عبارت است از صنعت طباق؛ صنعت مقابله؛ صنعت التفات؛ صنعت تشخیص؛ صنعت استخدام. در نهج البلاغه نیز صنعت ترصیع و موازنه بسیار دیده می‌شود به عنوان مثال در خطبه ۴۵ حضرت علی (علیه السلام) می‌فرماید:.  در صنعت تشخیص گاهی یک شیء بی‌جان به مثابه یک جاندار تلقی می‌شود و صفاتی را به او نسبت داده می‌شود. همچنین میان «رَحْمَتِهِ» و «مَغفِرَتِهِ» و نیز «نِعْمَتِهِ» و «عِبَادَتِهِ»صنعت موازنه وجود دارد.

 

منبع