فصلنامه مطالعات روابط بین الملل

آمریکا و متّحدانش قصد داشتند با اتّخاذ دیپلماسی گام به گام و صدور قطعنامه­های زنجیره ای (1696،1737و 1747و 1929)، بر اساس بند 41 منشور ملل­متّحد، جمهوری اسلامی ایران را در تداوم فعالیت­های صلح­آمیز هسته ای خود منزوی سازند و از طرفی با توجه به شاخصه تکثّر قومی- فرقه­ای در ایران، همسو با افزایش تهدیدهای برون مرزی، محیط درونی را نیز از طریق تحریک گروه­های قومی- فرقه­ای، صنفی و دانشجویی و استفاده ابزاری از مفهوم حمایت از حقوق بشر به تنش و ناآرامی بکشانند تا ایران را در عرصه سیاست­گذاری خارجی، به­ویژه در چهار حوزه عراق، حمایت از جنبش­های اسلامی، فرایند صلح خاورمیانه و نهادینه کردن دانش هسته­ای بومی به دیپلماسی منفعلانه وادارد که در صورت تحقّق، می­توانست جایگاه و نقش ایران را در برون داد معادلات سیاسی- امنیتی منطقه به شدت کاهش دهد، اما چنین نشد.

اما در این میان رویکرد اساسی سیاست­های دولت اوباما در عراق مقابله با خطر تروریسم و حفظ موقعیّت آمریکا در منطقه حساس خاورمیانه، حفظ تداوم جریان صدور نفت از خلیج فارس به کشورهای صنعتی و حمایت از امنیت اسرائیل و متّحدان منطقه­ای آن است که با رویکرد دولت بوش تفاوت چندانی ندارد، اما ﺗﺄ دولت اوباما بر بهبود روابط جهان عرب با دولت جدید عراق از این منظر اهمیّت دارد که این بهبود ممکن است از طریق روی کار آوردن دولت سکولار و ملی­گرا در عراق صورت گیرد و یا با گسترش ایران هراسی و ایجاد نوعی اجماع علیه ایران در منطقه از طریق برجسته­سازی قدرت و نفوذ جمهوری اسلامی ایران در عراق، گروه­های فلسطینی و لبنانی و طرح تهدیدات ناشی از فعالیت­های موشکی ایران و نقض برجام عملی شود.

اگرچه این اشغال باعث تضعیف عراق و رفع تهدید مستقیم و جدّی از امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران شد ولی تداوم حضور قدرت­های فرامنطقه­ای، بی­ثباتی داخلی در عراق، آینده مبهم شمال عراق و افزایش نقش منطقه­ای ترکیه، عربستان، قطر و سایر کشورهای منطقه و مهم­تر از تمامی این موارد تداوم سیاست پر فراز و نشیب دستگاه سیاست­گذاری خارجی ما نسبت به سایر رقبای منطقه­ای، تهدید علیه امنیت ملی جمهوری اسلامی ایران را افزایش داد به طوری که با افزایش نقش منطقه­ای عربستان، ترکیه و اسرائیل و پیمان نظامی مشترک دو کشور اخیر، اسراییل این امکان را یافته است که خود را از نظر جغرافیایی به ایران نزدیک کرده و با حضور در شمال عراق به اهداف خود در مقابله با ایران نزدیک­تر شود.

 

روایت ابراهیم یزدی از نامۀ محرمانه بازرگان و آخرین دیدار با امام

سند دیگر قطعنامه پنجمین کنگره نهضت آزادی ایران در اسفند ۶۱ است که در آن تاکید شده: «به نظر نهضت آزادی، بعد از فتح خرمشهر که موفقیت ممتازی در جهت نظامی، سیاسی و اسلامی برای ایران پیدا شده و خصم خود را ناچار دیده بود راه توبه و تسلیم پیش گیرد و همسایگان حاضر شده بودند تضمین‌هایی بدهند، دولت می‌توانست به مصداق آیه کریمه «وإن جنحوا للسلم فاجنح لها وتوکل علی الله انه هو السمیع العلیم» از فرصت‌های مناسبی که برای اتخاذ و اعمال خط‌مشی‌های موثر جهت ختم موفقیت‌آمیز جنگ فراهم شده بود استفاده کرده و مطابق مصالح و منافع ملت ایران اقدام نماید. نهضت آزادی بیانیه‌ای در اول تیر ۱۳۶۴ صادر کرد که به این ادعا‌ها پاسخ داد: «از نظر دولت موقت مساله تنها این نبود که عراق درصدد حمله به ایران است بلکه مساله این بود که با توجه به ماهیت شناخته شده رژیم بعثی صدام در عراق آیا انقلاب ایران باید طوری رفتار کند که بهانه‌ای به دست آن رژیم بعثی بدهد تا حمله خود را توجیه کند یا برعکس باید تمهیداتی را به کار گرفت که مانع حمله عراق به ایران شد و یا حداقل زمان حمله را هرچه بیشتر به تعویق انداخت تا شرایط داخلی به آنچنان انسجامی برسد که بتوان در برای تهاجم نیروهای خارجی مقاومت کرد و آن را دفع نمود.

» آقای هاشمی رفسنجانی هم در یادداشتی که در شهریور ۱۳۸۹ منتشر کرده، پیشنهاد دریافت غرامت برای پایان جنگ پس از فتح خرمشهر را «یک شایعه خبیث» خوانده و نوشته: «میانجی‌ها که اکثراً کشورهای عرب منطقه بودند، وقتی منطق و استدلال قوی ایران را در مورد خروج کامل ارتش عراق از خاک ایران و محاکمه متجاوز و پرداخت غرامت در مذاکرات دیدند، با کمک بوق تبلیغاتی غرب و با هدف تضعیف روحیه مقاومت و دفاع مردم ایران، اقدام به انتشار شایعات بی‌اساس می‌کردند که یکی از خبیث‌ترین شایعات آنان پیشنهاد غرامت‌ها پس از فتح خرمشهر بود. پس از آن، گزارش این ملاقات را به دفتر سیاسی نهضت دادم، یک بیانیه هم نوشتم که نهضت منتشر کرد، تحت عنوان «آتش‌بس، مذاکره، صلح» که در آن آمده بود: «مذاکره مستقیم یا غیرمستقیم، میان دو طرف متخاصم ممکن است به نتایجی از قبیل آتش‌بس، عقب‌نشینی نیروهای متجاوز و بازگشت به مرزهای بین‌المللی، ترک تخاصم، تعهدات مرضی‌الطرفین و یا یک صلح همه‌جانبه منجر شود و یا ممکن است به هیچ نتیجه‌ای هم نرسد ولی در هر حال قبول اصل مذاکره به عنوان یک ابزار سیاسی می‌تواند در جهت پیشبرد هدف‌ها مورد استفاده قرار گیرد.

 

منبع